رزومه ریک وولف به اندازه یک فهرست لیگ برتر است، حرفه های متفاوت او با ستایش ورزش و شیفتگی به روانشناسی ورزشی مرتبط است.
او یک بازیکن حرفه ای بیسبال، یک مربی بیسبال کالج، نویسنده کتاب هایی در مورد روانشناسی ورزش و ویراستار و ناشر کتاب های ورزشکارانی مانند تایگر وودز (و همچنین شخصیت های تجاری) بود.
در اوایل دهه 1990، او مربی روانشناختی تیم بیسبال کلیولند شد که اکنون به عنوان نگهبانان شناخته میشود و به آنها کمک کرد تا از پایه لیگ آمریکا به مدعیان همیشگی قهرمانی برسند. و به مدت 25 سال او مجری برنامه “The Sports Edge” بود، برنامه ای در ایستگاه ورزشی نیویورک WFAN که به خانواده ها کمک می کند تا در دنیای رقابتی ورزش های جوانان حرکت کنند.
آخرین قسمت او، که به این موضوع میپردازد که آیا کودکان کمتر به ورزشهای جوانان علاقهمند میشوند، دو هفته قبل از مرگ او در 10 آوریل در خانهاش در آرمونک، نیویورک، در شهرستان وستچستر پخش شد. او 71 سال داشت. پسرش، جان، گفت که علت آن سرطان مغز بوده است.
آقای. وولف ربع قرن خود را در WFAN پس از پایان دوران مربیگری روانشناس کلیولند آغاز کرد. تبدیل شدن به یک رادیو و تلویزیون ارثی بود: پدرش، باب وولف، طبق رکوردهای جهانی گینس، نزدیک به هشت دهه گوینده ورزش رادیو و تلویزیون بود که بیشتر از هر کس دیگری بود.
در طول صدها قسمت صبح یکشنبه، ریک وولف به موضوعات سنگین ورزشی جوانان مانند هجو، تأثیر رسانههای اجتماعی و خطر ضربه مغزی، و همچنین موارد سبکدلتری مانند آدامسهای حبابدار بیگ لیگ چو پرداخت.
رفتار بد والدین پررقابت و سلامت روانی ورزشکاران جوان از موتیفها بود. در قسمتی از سال گذشته که به عنوان آغازگر روانشناسی ورزشی بود، آقای. وولف گفت که فرستادن کودکان به مسابقه بدون آمادگی ذهنی آنها “مثل این است که فرزند خود را برای شرکت در یک آزمون بزرگ در مدرسه بفرستید، اما آنها واقعاً درس نخوانده اند یا برای آن امتحان آماده نشده اند.”
بینش روانشناختی او در لیگ برتر بیسبال شکل گرفت.
او در سال 1990 با کلیولند شروع کرد، زمانی که تیم در یکی از طولانیترین خشکسالیهای پلیآف در تاریخ لیگ اصلی غرق شد – کلیولند از سال 1954 به فصل پس از بازی راه پیدا نکرده بود.
کلیولند به خاطر باخت آنقدر بدنام بود که نسخهای غم انگیز از تیم در قلب فیلم کمدی «لیگ اصلی» در سال 1989 قرار داشت.
آقای. وولف با بسیاری از بازیکنان جوان در سیستم کلیولند کار کرد که در اوایل دهه 1990 شامل ستارگان آینده مانند آلبرت بل، مانی رامیرز و جیم توم بود.
او اغلب با کلیولند و تیم های لیگ کوچک آن سفر می کرد و یک خط تلفن اختصاصی در خانه داشت که بازیکنان می توانستند در هر زمان با او تماس بگیرند. چه آنها با یک رکود بداخلاق سر و کار داشته باشند، چه عصبانیت قبل از بازی یا مسائل خشم، او آنجا بود تا آنها را بشنود.
رویکرد مشاوره او شامل تکنیک های تجسم، حافظه عضلانی و فشار دادن بازیکنان به رویارویی با شکست هایشان بود. او نظرات غیرمتعارفی داشت. به عنوان مثال، او اظهار داشت که تعیین اهداف بیش از حد جاه طلبانه می تواند به جای ایجاد انگیزه فلج کننده باشد و اضطراب قبل از بازی اغلب می تواند به عنوان بخشی عادی از ورزش در نظر گرفته شود.
اگرچه روانشناسی ورزشی در بیسبال نادر بود، آقای. وولف در برنامه خود در سال گذشته گفت، بازیکنان کلیولند “جنبه ذهنی بازی را جدی گرفتند” و در عرض چند سال به “قدرت در لیگ آمریکا” تبدیل شدند.
او افزود که این ایده مطرح شد و “این روزها این تیم ورزشی کمیاب یا سازمان حرفه ای یا دانشگاهی است که حداقل یک روانشناس ورزشی در کارمندان خود ندارد.”
به عنوان ویراستار در مؤسسات انتشاراتی مختلف، آقای. ولف تعداد زیادی از پرفروش ترین های نیویورک تایمز را به دست آورد، از جمله «پدر پولدار پدر بی پول» رابرت کیوساکی (1997) و «جک: مستقیم از روده» (2001) جک ولش، مدیر اجرایی جنرال الکتریک. او همچنین تعدادی کتاب ورزشی از جمله «داستان یک کوزه: سفر با دیوید کون» اثر راجر آنجل و «چگونه گلف بازی میکنم» تایگر وودز را به دست آورد.
او بهعنوان نویسنده، در میان کتابهای دیگر، «رازهای روانشناسی ورزشی آشکار شد: تکنیکهای اثباتشده برای ارتقای عملکرد شما» (2018) و «پسران هاروارد: ماجراجویی پدر و پسری در بازی بیسبال در لیگ کوچک» (2007) نوشت. با جان ولف
او از سال 1988 به عنوان ویراستار دایره المعارف بیسبال، زمانی که با ناشر مک میلان همکاری می کرد، کار کرد.
ریچارد هیو ولف در 14 ژوئیه 1951 در واشنگتن متولد شد. مادرش جین (هوی) ولف، پرستار نیروی دریایی بود که خانهدار شد. پدرش در آن زمان صدای پخش کننده سناتورهای واشنگتن بود.
در سال 1961، سناتورها به مینهسوتا نقل مکان کردند، جایی که دوقلو شدند، و ولفز در نهایت به ادجمونت، نیویورک، در شهرستان وستچستر نقل مکان کردند. وولف بزرگ شد. او در دبیرستان Edgemont بیسبال و فوتبال بازی کرد و در سال 1969 فارغ التحصیل شد و در هاروارد تحصیل کرد.
به عنوان یک بازیکن داخلی که برای هاروارد بازی می کرد، شروع به جستجوی یک مزیت ذهنی کرد اما اطلاعات کمی در مورد روانشناسی ورزشی پیدا کرد. با گذشت زمان، او تکنیک های تجسم را که توسط جراح ماکسول مالتز در کتاب خود “سایکو-سایبرنتیک” ارائه شده بود، اقتباس کرد.
ببرهای دیترویت آقای را انتخاب کردند. وولف در درفت آماتور سال 1972 دیر وارد شد و در سال های 1973 و 1974 در سیستم لیگ کوچک آنها بازی کرد و در حالی که مدرک لیسانس خود را در هاروارد در روانشناسی به پایان رساند.
پس از بازی در مینورها، آقای. وولف سردبیر مؤسسه الکساندر همیلتون شد، سازمانی که اکنون منحل شده و مطالب آموزشی در مورد تجارت و مدیریت منتشر میکرد. او پس از اینکه در سال 1978 سرمربی بیسبال کالج مرسی در دابز فری، نیویورک شد، به این شغل ادامه داد. او تا سال 1985 در آنجا مربیگری کرد و تیم را به رکورد 114-81-3 رساند.
در سال 1982 با پاتریشیا واروارو ازدواج کرد که از او جان سالم به در برد. علاوه بر او و پسرش، دو دختر به نامهای آلیسا ولف و سامانتا اوکانر از او به یادگار مانده است. یک برادر، دکتر رابرت ولف؛ یک خواهر، مارگی کلارک؛ و سه نوه
آقای. وولف در سال 1985 مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی را از دانشگاه لانگ آیلند دریافت کرد. کتاب او “روانشناسی برنده شدن در بیسبال: کتاب راهنمای مربی” (1986) توجه هاروی دورفمن، مربی روانشناسی اوکلند A و یکی از اولین مربیان را به خود جلب کرد. لیگ های بزرگ او به آقا زنگ زد. وولف و به او گفت که تیم های دیگر به دنبال روانشناس هستند. پس از صحبت با چندین تیم، آقای وولف کلیولند را انتخاب کرد.
او با پوشیدن لباس تیم و تمرین با بازیکنان کلیولند پیوند خورد.
در آن زمان، روزهای بازی او بیشتر از آن چیزی بود که بازیکنان جوانی که او به او توصیه می کرد فکر می کردند – درست سال قبل. او در سال 1989، زمانی که 38 سال داشت، سه بازی (و چهار ضربه در هفت ضربه خفاش) با ساوت بند (ایند.) وایت سوکس لیگ میدوست انجام داده بود، تجربه ای که در مورد آن برای Sports Illustrated نوشت.
همتیمیهایش در ساوت بند با او رفتار صمیمانهای داشتند، تا اینکه او در اولین بازی با هم یک دریبلزن را کوتاه کرد. او نوشت که بعد از بازی یکی از پرتاب کننده ها از او پرسید: “به ما بگو، ریک، حتما او را می شناختی، بیب روث چه نوع بازیکنی بود؟”
با آن کمی دنده، آقای. وولف می دانست که موفق شده است. “من هدف چند سوزن قدیمی شده بودم – پذیرش نهایی در بیسبال.”