داستانسراییها هستند و شهرزاده، عروس باهوشی که در «هزار و یک شب» شوهرش، پادشاه ایران را با قصهگویی سرگرم میکند. شاه عادت ناپسندی به کشتن همسرانش دارد، بنابراین شهرزاده برای حفظ سرش، وقفههای روایی را تمرین میکند: او هر شب، داستانهای شگفتانگیزی را بدون اینکه آنها را تمام کند تعریف میکند و او را به قلابهای صخرهاش گیر میدهد تا بتواند یک روز دیگر زندگی کند. برای او قصه گویی زندگی است.
خطرات برای آلیتیا بنی (تیلدا سوینتون) در فیلم «سه هزار سال حسرت» جورج میلر بسیار کمتر است. آلیتیا که خود را روایتنویسی توصیف میکند، دارای آثاری معنادار، جایگاه شهرت، خانهای رویایی در سرزمین فیلم و فصل جدید بالقوهای در موجودی اسرارآمیز (ادریس البا) است. او همچنین یک داستان نویس است. اما برخلاف شهرزاده، آلیتیا وقتی این نخ را میچرخاند، هیچ چیز معنیداری را به خطر نمیاندازد، مشکلی برای فیلمی که بر اهمیت داستانگویی پافشاری میکند. با وجود استعداد و اشتیاق شدید میلر و کشش گرانشی ستارگانش، بخش های رنگارنگ فیلم فقط می چرخند و متوقف می شوند، چرخی در باد ناپایدار.
فیلم با دوربینهای پرانرژی، ویرایش سریع، رنگها و حس فوریت آغاز میشود. چیزهایی در شرف وقوع هستند! به جز – همانطور که آلیتیا توضیح می دهد – همه چیز در آینده اتفاق افتاده است. او میگوید: «داستان من واقعی است» و میافزاید: «اما اگر آن را به صورت افسانهای تعریف کنم، احتمال بیشتری وجود دارد که مرا باور کنید.» و به این ترتیب، با صدای دلنشینی که روزی روزگاری میگذرد، او داستان مفصلی درباره یک جن خوشقلب به نام، خوب، جین (البا) به تصویر میکشد. به زودی، داستان به گذشته بازمی گردد، او او را از یک بطری رها می کند، او سه آرزو را به او پیشنهاد می کند و او با احتیاط واکنش نشان می دهد تا زمانی که این کار را نکند.
هر فیلمی با البا و سوئینتون جذابیتهای خاص خود را دارد و همین امر در مورد «سه هزار سال حسرت» صدق میکند، که هر بار که آنها روی پرده با هم هستند شما را به خود جذب میکند. با Alithea در مسیر کنفرانسی در استانبول پرواز می کند. همه چیز به سرعت عجیب و غریب می شود، و یک je ne sais چی هنگامی که در فرودگاه با یک فرد عجیب و غریب روبرو می شود و در کنفرانس با غریبه ای بدتر و شوم تر روبرو می شود، هوا را معطر می کند. در طول یک سخنرانی در مورد داستان سرایی، آلیتیا در برابر تصاویر عظیمی از خدایان مدرن مانند بتمن و سوپرمن می نشیند، نمایشی که به تداوم بین اسطوره های جدید و اسطوره های دنیای باستان اشاره می کند. و سپس غش می کند.
مطمئناً، میلر – که افسانه هایش شامل مجموعه مکس دیوانه می شود – به شدت به قدرت داستان ها علاقه مند است. اما در «سالهای دلتنگی»، او خود را به منابع ناامیدکننده و بیربط متصل کرده است. این یک داستان طولانی و خسته کننده از AS Byatt با عنوان “جین در چشم بلبل” است، که همچنین به یک دانشگاهی بریتانیایی مجرد و میانسال می پردازد که (در نهایت) به ترکیه سفر می کند، با یک جن آشنا می شود و به او پیشنهاد می شود. سه آرزو دارد و چندین تغییر زندگی را تجربه می کند. مملو از اشارات ادبی و افکار عمیق، بدون شک چیزهای جدی است، اما درباره یک زن سفیدپوست است که توسط دیگری عجیب و غریب به خواب می رود.
نژاد در داستان اصلی نقشی ندارد، یا شاید هم نقشی داشته باشد. من آنقدر حوصله ام سر رفته بود که مسلماً به تکه های آن متوسل شدم. به هر حال، انتخاب بازیگران در فیلم به دلیل روشی که سینما ایدهها را مشخص میکند، پیچیدگیهایی را به همراه دارد. بازیگران فقط نقش بازی نمی کنند. آنها به این ایده ها گوشت، تاریخ، معانی اجتماعی و فرهنگی می دهند. جن اسیر کسی است که او را از بطری رها کند. او یک خلقت تخیلی است و این یک افسانه است. خودشه همچنین داستانی که در آن یک مرد سیاهپوست جنسی جنسی، حداقل در ابتدا، اسیر خواستههای یک زن سفیدپوست تنها است که آنچه را که دارد میخواهد – زمین تحریکآمیزی که فیلم نادیده میگیرد.
«سه هزار سال دلتنگی» – که توسط میلر و دخترش، آگوستا گور نوشته شده است – زندگی بیشتری نسبت به داستان اصلی دارد، اما همچنان ادامه دارد. بعد از اینکه آلیتیا بطریهای جین را باز میکند، آن دو در اتاق هتلش رو به رو میشوند، جایی که بعد از کمی ناهنجاری و حماقت (وارد آلبرت انیشتین کوچک) میشوند، آنها با لباسهای حمام هتلی هماهنگ میشوند، و او داستانهایی را بازگو میکند که 3000 سال قبلی او را شکل دادهاند. همانطور که عنوان فیلم اعلام می کند، اینها مملو از حسرت است. اولی شامل ملکه سبا (آمیتو لاگوم) می شود، دیگری به دختری برده (ایسه یوکسل) و دیگری به همسری ناراضی (بورکو گلگدار) می پردازد.
همه داستانها جذابیتهای خود را دارند و میلر، که با یک خدمه ستارهای قابل پیشبینی کار میکند، به نظر میرسد با بازی با کیت ابزار دیجیتال خود اوقات خوشی را سپری میکند. با این حال شور و شعف و لذت او در سطح دانه ای آشکارتر – و مسری ترین – است. اگرچه تعداد زیادی از داستانها پرجمعیت هستند، مملو از دسیسهها و انبوهی از مینیونها، فیلم با زیبایی و شوخ طبعی جزئیات فیلیگرانیاش جذابیت بیشتری دارد: درخشش سطوح صیقلی، رنگهای رنگارنگ رنگارنگ و خلاقیت آن. لذتهای کوچکتر، مانند ساز موسیقی جادویی که خود را با دستان زیرک خود مینوازد.
با وجود این درخشش های بازیگوشی، داستان ها به جای ساختن، محو می شوند. برای مثال، آنها بیش از حد طولانی هستند، و از آنجا که Djinn اغلب سخنان، افکار و اعمال شخصیت هایشان را روایت می کند، به ندرت زنده می شوند. بسیار شبیه مجسمههای ساعتهای خودکار قدیمی، در زمان مقرر وارد میشوند، کارهای هوشمندانهای را اجرا میکنند و از آن خارج میشوند و هیچ تاثیری جز تحسین مهارت ساعتساز باقی نمیگذارند. بدتر از آن، شما را از Alithea و Djinn دور می کنند. و در حالی که نیم ساعت گذشته دوستداشتنی است – اینجاست که فیلم را میبینی و لطافتی را احساس میکنی که خود میلر به وضوح مشتاق انتقال آن است – افسوس که ساعت تقریباً تمام شده است.
سه هزار سال حسرت
رتبه R برای خشونت افسانه ای، برهنگی و سکس. مدت زمان: 1 ساعت و 48 دقیقه. در تماشاخانه ها.