دانشجویان سال اول کالج که به تازگی وارد دانشگاه شده اند، از والدین و سیاستمداران شنیده اند که کالج اساساً برای کار وجود دارد. خود کالجها نرخ اشتغال، حقوق و شبکههای شغلی فارغالتحصیلان خود را بهعنوان نقاط کلیدی فروش اعلام میکنند.
دانش آموزان پیام را دریافت کردند. اکثریت بزرگی از دانشجویان سال اول به پاسخ دهندگان نظرسنجی می گویند که یافتن شغل بهتر دلیل اصلی آنها برای حضور در کالج است. در 25 سال تدریس خود در پنج دانشگاه در سه ایالت، پیوسته شنیده ام که دانش آموزان از مدرسه به عنوان “شغل” یاد می کنند. با توجه به هزینه تحصیل در یک کالج چهار ساله، منطقی است که آنها بخواهند مطمئن شوند که مدرک تحصیلی آنها به درآمد بالاتری منجر می شود.
اما این انتظار که کالج به آنها کمک کند شغلی پیدا کنند، باعث شده است که بسیاری از دانشجویان به کالج به عنوان یک شغل به خودی خود نگاه کنند: انجام یک سری وظایف طاقت فرسا که به آنها حق انجام وظایف وحشیانه تر اما با درآمد بهتر را تا زمان بازنشستگی می دهد. این مایه شرمساری است، زیرا این ذهنیت جایی برای آنچه کالج باید در وهله اول باشد باقی نمی گذارد: تفریح، نه کار.
کالج زمان منحصر به فردی در زندگی شماست تا بفهمید ذهنتان چه کاری می تواند انجام دهد. توانایی هایی مانند گوش دادن به شعر، درک هندسه، یا تخیل اخلاقی تیز ممکن است از نظر مالی مفید نباشند (اگرچه شما هرگز نمی دانید)، اما آنها بخشی از شخصیت شما هستند. این باعث می شود آنها ارزش پرورش پیدا کنند. این نیاز به جامعه ای از معلمان و دانش آموزان دارد. مهمتر از همه، زمان می برد—زمانی که ذهن شما منشعب شود، رشد کند و شکوفا شود.
جوزف پایپر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم ممکن است گفته باشد که دانشآموزان وقتی کالج را فقط از نظر کار ببینند، انسانیت خود را انکار میکنند. او در سال 1948 در کتاب خود با عنوان «فرارت: اساس فرهنگ» خاطرنشان کرد که واژه «مدرسه» از واژه یونانی «مدرسه» گرفته شده و به معنای «اوقات فراغت» است.
پیپر ایده اوقات فراغت را از ارسطو گرفته است که تفکر را بالاترین فعالیت انسانی و بنابراین برای شادی ضروری می دانست. ارسطو می نویسد: «زیرا ما برای داشتن اوقات فراغت به تجارت می پردازیم»، بنابراین فراغت باید چیزی فراتر از کار باشد.
استراحت با استراحت در محل کار یکی نیست. پیپر استدلال کرد که استراحت در واقع بخشی از کار است که شما را در وضعیت خوبی نگه می دارد. او نوشت: “هدف و منطق اوقات فراغت این نیست که مردم را قادر به کار “کامل و بدون حواس پرتی” کند، بلکه به کارگران اجازه می دهد انسان باقی بمانند.
از نظر پایپر، موضوع اوقات فراغت اساساً یکی از طبیعت بشر بود. او در اروپای پس از جنگ جهانی دوم یک «دنیای عمومی تجارت» در حال توسعه را دید که در آن ارزش اقتصادی تنها ارزش بود. وی پرسید: آیا انسان کامل فقط در یک واحد تجاری می تواند وجود داشته باشد؟ او فکر نمی کرد که بتواند.
سوال پیپر امروز به همان اندازه برای افراد در آموزش عالی مرتبط است. برای همه به جز خوش شانس ترین ها، کسب قدرت یک نگرانی اجتناب ناپذیر در طول زندگی است. اما اگر این تنها ارزشی است که زندگی را تعریف می کند، دانش آموزان نیازی به آموزش واقعی ندارند. آنها نیازی به تصور کل جهان و مکان در آن ندارند. نیازی به پاسخگویی به سوالات بزرگتری که در بحث آزاد با اساتید و همکاران مطرح می شود وجود ندارد. آنها فقط به آموزش با تمرکز محدود نیاز دارند.
زمانی که در دانشگاه بودم، حدود سی سال پیش، یکی از اساتیدم به عنوان مشاور دانشکده در خوابگاه زندگی می کرد. بعدازظهرهای جمعه، در خانهاش را باز کرد و دانشجویان را دعوت کرد تا قهوه بنوشند و در مورد هر چیزی صحبت کنند – ادبیات، الهیات، علم، سیاست. هر هفته می آمدم. جنایت و انضباط و شام من با آندره را در سالن تلویزیون نشان داد و سپس میزبان تلاش های گیج کننده ما برای فلسفی درباره آنها بود.
در آن زمان تقریباً هیچ چیز در مورد زندگی این مرد در خارج از دانشگاه نمی دانستم. اما من در علاقه گسترده او، نگرانی او برای ما، و سهولت او در بحث بدون عجله روشی از زندگی را دیدم که قبلا تصورش را نمی کردم. این زندگی ذهن به عنوان ایده آل ارسطو بود. می خواستم اینطوری زندگی کنم.
این نوع یادگیری آرام و متفکرانه فقط برای دانشجویان ممتاز در کالج های نخبه یک تجمل نیست. تد هادزی-آنتیچ جونیور در کالج اجتماعی آستین در تگزاس. یک برنامه سوالات بزرگ را هدایت می کند که حول یک بحث فشرده در مورد انواع کتاب های متحول کننده ساخته شده است. آقای هادزی-آنتیچ کلاس درس خود را با واگن متروی نیویورک با مسافرانی در سنین، مکان ها، مشاغل و پیشینه های مختلف مقایسه کرد. اما دانش آموزان به معنای واقعی کلمه همه در یک صفحه هستند و در گروه های کوچک درباره ادیسه بحث می کنند.
از جمله سوالات برنامه ماهیت عدالت، معرفت، عشق و زندگی زیباست. آقای هاذی آنتیچ گفت: «روبهرو شدن با این سؤالات برای ما اختیاری نیست. ما با آنها روبرو می شویم زیرا انسان هستیم.
آقای هاذی آنتیچ گفتگوهای کلاس خود را به موسیقی بداهه تشبیه کرد. هیچ کس از قبل نمی داند که بحث به کجا ختم می شود، اما همه موضوعی را مطرح می کنند که طرف مقابل دارد بازی می کند. او گفت: «تقریباً مثل این است که این هادی نامرئی به شانه مردم ضربه میزند و میگوید حالا شما بروید». او اغلب حس زمان را از دست می دهد. از او پرسیدم که آیا کلاس سرگرم کننده است؟ او پاسخ داد: “خدایا، این بیشتر از سرگرمی است.” “شما بخشی از خلق چیزی بزرگتر از خودتان هستید.”
پایپر استراحت را هم بهعنوان فعالسازی کامل انسانیت ما و هم به فراتر رفتن آن از محدودیتهایش میدید. او نوشت: «قدرت شناخت اوقات فراغت، قدرت فراتر رفتن از مرزهای دنیای تجارت و رسیدن به نیروهای وجودی مافوق بشری و حیات بخش است. تنها در اوقات فراغت واقعی “در آزادی” باز می شود.” این نشانهای از ارزشهای فرهنگی سرکوبشده ما است که دانشگاهها حتی میگویند این مأموریت اصلی آنهاست، در برابر آن مقاومت میکنند.
بخش های کمی از زندگی آمریکایی تحت سلطه کار نیست. اساتید کالج اغلب به این مشکل کمک می کنند. ما در یک سخنرانی 50 دقیقه ای از میان صد اسلاید عبور می کنیم. ما به خودمان افتخار می کنیم که کلاس های ما چقدر چالش برانگیز است. ما در خانه می مانیم تا از برخورد تصادفی با دانش آموزان یا همکاران خودداری کنیم. (در دفاع نیز سعی می کنیم بیش از حد کار کنیم.)
ایجاد مکانی برای اوقات فراغت در دانشگاه ها که به طور فزاینده ای به شرکت های بزرگ شبیه می شوند، کار آسانی نیست. قرار دادن یک ذهن باز در برنامه دوشنبه-چهارشنبه-جمعه کار آسانی نیست. با این حال، در بهترین حالت، کالجها و دانشگاهها جایگزینی برای فرهنگی ارائه میدهند که صرفاً بر اساس شایستگی برای افراد ارزش قائل است.
بله، تحصیلات دانشگاهی به کسی کمک میکند تا در شغلی بیشتر درآمد کسب کند. این چیز خوبیه. اما زندگی فراتر از کار است. من مطمئن هستم که اگر دانش آموزان به سوالاتی غیر از تبدیل شدن به کارمندان بهتر علاقه مند باشند، اگر تمایلی به یادگیری برای خودشان نشان دهند، با افرادی ملاقات خواهند کرد که به همان اندازه به آن علاقه دارند.