طبق گفته گروه نظرسنجی با گرایش چپ Data for Progress، هفتاد و دو درصد از رأی دهندگان احتمالی از دولت فدرال می خواهند که مشوق های مالیاتی خود را برای پروژه های انرژی خورشیدی، بادی و دیگر انرژی های پاک افزایش دهد. شصت و نه درصد از رای دهندگان احتمالی از دولت می خواهند که اقداماتی را برای مقرون به صرفه تر کردن وسایل نقلیه الکتریکی برای افراد بیشتری انجام دهد. و 60 درصد از رای دهندگان احتمالی از سیاست هایی حمایت می کنند که انتشار کربن را تنظیم می کند و نیروگاه ها را مجبور می کند تا اقدامات خود را پاک کنند.
اما سناتور جو مانچین از ویرجینیای غربی از این سیاست ها حمایت نمی کند. او هفته گذشته در بیانیهای که اساساً برنامههای قانونی حزب دمکرات برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی را غرق کرد، چنین گفت. سخنگوی مانچین گفت: «سرفصلهای سیاسی برای میلیونها آمریکایی که در تلاش برای خرید خواربار و گاز هستند، ارزشی ندارند، زیرا تورم به 9.1 درصد رسیده است. سناتور مانچین معتقد است که زمان آن رسیده است که رهبران برنامههای سیاسی را کنار بگذارند، با واقعیتهای اقتصادی که کشور با آن مواجه است، تجدید ارزیابی کرده و با آن سازگار شوند تا از اقداماتی که به آتش تورم میافزایند اجتناب کنند.»
برای مرگ برنامه آب و هوای دموکراتیک، تقصیر زیادی وجود دارد. البته منچین وجود دارد، اما چاک شومر، رهبر اکثریت سنا نیز وجود دارد که مسلماً در یک بازی فوقالعاده پرمخاطب، دست بدی را بازی کرد. اشتباهات او در تابستان گذشته – امضا کردن اما عدم رعایت توافق با مانچین برای طراحی نسخه کوچک شده Build Back Better – ممکن است کل روند را محکوم کرده باشد.
پس از آن رئیس جمهور بایدن وجود دارد که مهارت های ستایش آمیز او به عنوان استاد سابق سنا نتوانست به منافع شخصی سناتور ویرجینیای غربی نفوذ کند، که اتفاقاً پول زیادی در یک شرکت دلالی سوخت های فسیلی سرمایه گذاری کرده است که او به تأسیس آن کمک کرد. . و البته حزب جمهوری خواه نیز وجود دارد که مخالفت کاملش با اقدام اقلیمی همان چیزی است که مانچین را در ابتدا به رای محوری تبدیل کرد.
مهمتر از همه، خود سنا وجود دارد.
ممکن است عجیب به نظر برسد که مؤسسه را برای این نتیجه مقصر بدانیم. اینطور نیست که جایگزینی برای تصویب قانون از طریق هر دو مجلس کنگره وجود داشته باشد. اما تصادفی نیست که قوانین آب و هوایی بارها در مجلس تصویب شده و تنها در سنا فروپاشیده است. تصادفی نیست که، به عنوان یک قاعده کلی، مجلس فوقانی جایی است که قوانین عمومی به پایان می رسد یا، اگر کشته نشود، جایی است که به شکل کوتاه و کمرنگ تصویب می شود، مانند لایحه اخیر (و کم رنگ) اسلحه دو حزبی. . مجلس سنا با این هدف ساخته شد. این برنامه برای کنترل مردم طراحی شده بود – برای ایجاد محدودیت برای دسترسی به دموکراسی و دامنه نمایندگی.
این جدای از مسئله نمایندگی برابر ایالتی است، قانون اساسی که براساس آن هر ایالت بدون توجه به جمعیت، دو سناتور می گیرد. اگر جیمز مدیسون به نحوی در کنوانسیون قانون اساسی پیروز می شد و مجلس سنا را با نمایندگان متناسب تضمین می کرد، مجلس همچنان برای جلوگیری از قوانین عمومی تلاش می کرد.
دلیل این امر ساده است: دو مجلس گرایی به سبک آمریکایی با مجلس بزرگ کوچک و قدرتمند خود در بیشتر موارد برای پوشاندن منافع و خواسته های مردم و نمایندگان آن کار می کند.
نکته همین بود. بسیاری از تدوینکنندگان قانون اساسی به همان اندازه که به دنبال ایجاد یک دولت ملی قدرتمندتر بودند، به سرکوب آزمایشهای دموکراتیک دهه قبل علاقه داشتند. این دو در واقع به هم مرتبط بودند. تری بوتون مورخ در “رام کردن” می نویسد: “بیشتر مردانی که در کنوانسیون قانون اساسی فیلادلفیا در سال 1787 گرد هم آمدند، همچنین متقاعد شده بودند که دولت ملی تحت اصول کنفدراسیون برای مقابله با موج فزاینده دموکراسی در ایالت ها ضعیف تر از آن است.” دموکراسی: «مردم»، بنیانگذاران، و پایان ناگوار انقلاب آمریکا».
همانطور که البریج گری از ماساچوست در اولین روزهای برگزاری این کنوانسیون استدلال کرد، “شرارت هایی که ما تجربه می کنیم از افراط در دموکراسی سرچشمه می گیرد. مردم فضیلت نمی خواهند; اما فریب وطن پرستان وانمود شده اند.” ادموند راندولف از ویرجینیا با این نظر موافق بود که “شرارت هایی که ایالات متحده تحت آن کار می کرد” در “تلاطم و حماقت دموکراسی” یافت می شد.
و این آشفتگی ها و حماقت های دموکراسی چه بود؟ بوتون استدلال می کند که آنها تلاش های مردمی برای مطلوب تر کردن اقتصاد آمریکا برای افراد عادی بودند. بوتون می نویسد: «دعاهای عمومی برای تجدید ارزیابی گواهی بدهی های جنگی، ممنوعیت شرکت های انتفاعی، مالیات تصاعدی، محدودیت در سفته بازی زمین، و هر اقدام دیگری برای برابر کردن اموال، وعده داده اند که ثروت را از نخبگان دور کنند.» همین امر در مورد مقاومت مردمی نیز صدق میکرد که جمعآوری مالیات را متوقف کرد یا طلبکاران را در تلاشهایشان برای سلب مالکیت بدهکاران خود ناامید کرد.»
آب و هوا و جهان در حال تغییر هستند. آینده چه چالش هایی را به همراه خواهد داشت و چگونه باید به آنها پاسخ دهیم؟
برخی از سرسختترین ناسیونالیستها نیز سفتهبازانی بودند که بر روی زمین و گواهیهای بدهی جنگی شرطبندی کرده بودند و میترسیدند که دموکراسی سرمایهگذاریهای آنها در دارایی را تضعیف یا حتی نابود کند. این ترس نخبگان از تباهی مالی در پنسیلوانیا، جایی که مردم عادی رادیکالترین قانون اساسی را در کشور جدید نوشته و اجرا کرده بودند، در شدیدترین حالت خود بود.
قانون اساسی پنسیلوانیا در سال 1776 یک قوه مقننه تک مجلسی با یک قوه اجرایی ضعیف متشکل از یک شورای ریاست جمهوری و مشورتی ایجاد کرد. اکثر الزامات دارایی برای رای دادن و تصدی پست را حذف کرد، حبس برای بدهی را لغو کرد و سیستمی برای آموزش عمومی با حمایت مالیات بر دارایی ها ایجاد کرد. ایالت هر سال انتخابات برگزار میکند، با محدودیت دوره برای قانونگذاران و تقسیم مجدد هر هفت سال یکبار بر اساس آمار سرشماری.
حملات دوران تأسیس به “حکومت اوباش” – که اغلب توسط مرتجعین امروزی برای مخالفت با دموکراسی بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد – اغلب در مورد این تلاش ها برای تسطیح جامعه آمریکا مطابق با اصول انقلاب بود. و در واقع، برای اشراف نخبه پنسیلوانیا، این قانون اساسی جدید یک فاجعه بود.
بوتون می نویسد: «آنها گفتند که حکومت دموکراتیک «برای محبوبیت به سراغ شیطان خواهد رفت» و «لعنتی» زمینی ایجاد می کند که مملو از «ویرانی، فقر، قحطی و پریشانی، با بطالت، رذیلت، فساد اخلاقی است. و هر گونه شر».
حکومتی متشکل از “مردان ساده” توسط “مردان ساده” بیش از حد تحمل آنها بود. در سال 1787، مردان دیگری که موقعیت مشابهی داشتند در ایالت های دیگر در فیلادلفیا جمع شدند تا کاری در مورد آن انجام دهند.
بوتون خاطرنشان می کند: «قانون اساسی عملاً بسیاری از اصلاحات مردمی دیگر را که مردم پنسیلوانیایی عادی سعی در اجرای آن داشتند، غیرقانونی اعلام کرد. دولتها را از اجرای اکثر اشکال معافیت بدهی، اجازه داوری بدهی (به طوری که بدهکاران بتوانند با کالاها به جای گونهها پرداخت کنند) و از انتشار ارزهای کاغذی، که «بانکهای زمین دولتی و سیستم عمومی و بلندمدت را نابود کرد» منع میکرد. ، اعتبار کم هزینه.”
و برای جلوگیری از انگیزههای دموکراتیک در مجلس نمایندگان منتخب مردم، تدوینکنندگان مجلس سنای قدرتمندی ایجاد کردند که میتوانست، همانطور که الکساندر همیلتون استدلال میکرد، «موانعی در برابر هر نوآوری مخربی» تشکیل دهد.
دویست و سی و پنج سال بعد و سنای ایالات متحده هنوز در تلاش است تا “نوآوری های مخرب” را که ممکن است به آمریکایی های عادی کمک کند یا کره زمین را برای فرزندان و نوه های آنها حفظ کند، متوقف کند و خفه کند.
آمریکاییها انتخاب سناتورها را در سال 1913 دموکراتیک کردند، اما هرگز به قدرت سنا نپرداختهاند. آنها ممکن است هرگز. به کنار موانع عملی، آمریکایی ها اغلب به تغییر اصول اساسی نظام سیاسی ما فکر نمی کنند. اما ما باید. هیچ چیزی در مورد مفهوم قدرت های تقسیم شده وجود ندارد که یک اتاق عالی قدرتمند و اشرافی را می طلبد. هیچ چیزی در مورد فدرالیسم وجود ندارد که مستلزم بررسی نخبه گرایانه در مورد مشورت و نمایندگی باشد. بی جهت نیست که چند سال قبل از تصویب اصلاحیه هفدهم توسط ایالات متحده، بریتانیا قدرت وتوی اکثر قوانین را از مجلس اعیان سلب کرد. شاید بالاخره زمان آن فرا رسیده است که ما هم از آن پیروی کنیم.
حداقل تا آنجایی که مجلس سنا پیش رفت، تدوین کنندگان دارایی و منافع عده قلیلی را بر دموکراسی و منافع بسیاری برگزیدند. با توجه به گستره و مقیاس مشکلات ما، آیا مطمئن هستیم که از تصمیم آنها راضی هستیم؟