تابستان گذشته، کارگردانان آمریکایی تیتر سه جشنواره اپرا در اروپا بودند.
در اکسآن پروونس، فرانسه، میتوانید برداشت تد هافمن متولد نیویورک را از «L’Incoronazione di Poppea» ببینید. چرخش لیدیا اشتایر اهل کانکتیکات در “Die Zauberflöte” در جشنواره سالزبورگ، در اتریش. یا “لوهنگرین” در جشنواره بایروث، در آلمان، به صحنه رفته توسط یووال شارون، رهبر رویایی اپرای دیترویت، که اهل حومه شیکاگو است.
این حتی یک دهه پیش غیرقابل تصور بود. تا همین اواخر، تعداد کمی از کارگردانان شناخته شده آمریکایی بودند که روی صحنه های اصلی اروپا کار می کردند. این فهرست کوتاهی بود که شامل کارگردانان آوانگارد رابرت ویلسون 81 ساله و پیتر سلرز 65 ساله و برادران آلدن دیوید و کریستوفر هر دو 73 ساله بود.
اکنون، گروه جدیدی از کارگردانان آمریکایی، که اکثر آنها زیر 50 سال سن دارند، جای پایی غیر محتمل در این قاره پیدا کرده و اثر خود را در صحنه اپرا به جای می گذارند.
آلمان برای خیلی ها سکوی پرتاب است. ایمی استبینز، کارگردان اپرای مقیم برلین و خواننده موسیقی از نیوهمپشایر، گفت: «هنرمندان جوان بیشتری از سراسر جهان به اینجا می آیند. او گفت که با توجه به فرصت های متعددی که در آنجا برای آموزش و اشتغال وجود دارد، تعجب آور نیست. آلمان نه تنها بیش از 80 شرکت اپرا تمام وقت دارد. سیستم آموزش رایگان کشور – از جمله آموزش موسیقی – و در دسترس بودن دوره های کارآموزی پولی، ورود به اپرا را نسبتاً دموکراتیک و برابری طلبانه می کند.
در آلمان، حتی شرکتهای اپرا استانی این امکان را دارند که فصلهای کامل و چالشبرانگیز را کنار هم بگذارند. مدیران هنری جاه طلب مشتاق کشف دیدگاه های موسیقی و نمایشی جدید هستند.
لوئیزا پروسکه، دستیار مدیر هنری اپرای هاله، در شرق آلمان، گفت: «آنها همیشه به دنبال صداهای جدید و صداهای متفاوت هستند. پروسکه، اهل برلین و یکی از بنیانگذاران Heartbeat Opera در نیویورک، گفت که بسیاری از کارگردانان آلمانی “رویکردی بسیار روشنفکرانه” دارند و “آنچه می تواند جذاب باشد این نوع گرایش به داستان گویی است که به نظر من بیشتر در انگلیسی است. -سنت ساکسون.
یکی از خانههایی که بهویژه در جذب کارگردانان آمریکایی در این حوض نقش داشته است، اپرای فرانکفورت است. هم هافمن و هم یکی دیگر از نیویورکی ها، RB Schlather، قبل از فارغ التحصیلی به صحنه اصلی، در مکان جایگزین شرکت (جایی که شارون اولین نمایش آلمانی “بزرگراه گمشده” اولگا نویورث را نیز کارگردانی کرد) کار کردند.
برند لوبه، مدیر هنری اپرای فرانکفورت، گفت: «من احساس میکنم هر دوی آنها از سنت باب ویلسون بیرون آمدهاند. در ایالات متحده.
لوبی گفت که علاقه ای به “کلیشه اپرای قدیمی: دکورهای زیبا، لباس های زیبا” ندارد.
او افزود: “من می خواهم بین موسیقی و نمایش پیوندی ببینم.” من کارگردانانی می خواهم که به موسیقی علاقه مند باشند.
در اینجا نگاهی دقیق تر به سه کارگردان اپرای آمریکایی داریم که آثار خود را در اروپا به جا می گذارند.
تد هافمن
تد هافمن ممکن است تنها آمریکایی باشد که در کودکی از خوانندگی در “Die Zauberflöte” موتزارت فارغالتحصیل شده و در یکی از سالنهای اپرای بزرگ اروپا کارگردانی محصول جدیدی از این اثر را بر عهده گرفته است.
عشق هافمن به موسیقی با خواندن باخ و هندل در گروه کر کلیسا پرورش یافت. به عنوان کودکی که در حومه شهر نیویورک بزرگ میشد، برای نقشهای کودکان در نمایشهای برادوی و اپرای متروپولیتن تست تست داد و برخی از آنها را دریافت کرد.
این کارگردان 46 ساله می گوید: «به عنوان یک کودک زمان زیادی را صرف همه اینها کردم. «و فکر میکنم، میدانید، به شیوهای خوب وارد سیستم من شد. رها نکرد.»
در اوایل 20 سالگی، او و یکی از دوستانش جشنواره موسیقی گرینویچ را تأسیس کردند، یک رویداد موسیقی نوآورانه در کانکتیکات که بین سالهای 2004 تا 2012 برگزار شد، جایی که او چندین اثر از جمله “El Cimarrón” اثر Hans Werner Henze را کارگردانی کرد.
با این حال، علیرغم موفقیت جشنواره، او احساس نمی کرد که فضای زیادی برای تحقق جاه طلبی های کارگردانی خود در مقیاس بزرگتر وجود دارد.
«من کاملاً آگاهانه راه سنتیتر آمریکاییها برای کمک به خانههای بزرگ و یادگیری از آن راه را نرفتم، زیرا احساس میکردم که این نوعی تله برای کارگردانها است تا سیستم ساخت کار روی مجموعههای موجود با لباسهای موجود را بیاموزند. او گفت.
پس از شرکت در برنامه اپرای مرولا، در سانفرانسیسکو، در سال 2010، او با کمک هزینه شغلی از آن موسسه به اروپا فرستاده شد و اولین ماموریت خود را در لندن انجام داد، از جمله اجرای تحسین برانگیز “فانوس دریایی” اثر ماکسول دیویس در سال 2012 برای. اپرای تورینگ انگلیسی.
در دهه پس از آن، هافمن به یکی از پرتقاضاترین کارگردانان اپرای جوان اروپا تبدیل شده است که به دلیل توانایی او در ایجاد اجراهای پیچیده روانشناختی از بازیگرانش در صحنههای بصری متمایز و بینظم تحسین شده است. او «Die Zauberflöte» را در فرانکفورت، «رویای یک شب نیمه تابستان» را در برلین و «ماداما باترفلای» را در زوریخ روی صحنه برده است.
زاخاری وولف با نوشتن در نیویورک تایمز، «Poppea» هافمن در ایکس را یکی از کارهای برجسته موسیقی سال گذشته نامید و آن را «یک صحنهپردازی زنده و یدکی» خواند و کارگردان را به خاطر هدایت «بازیگران جوانش در صحنههایی که واقعاً سکسی بودند» تحسین کرد.
هافمن همراه با بازآفرینی آثار کلاسیک، قهرمان اپرای جدید میشود، که مهمتر از همه بهعنوان کارگردان و نوازنده آهنگساز بریتانیایی فیلیپ ونبلز است. آنها تا به امروز روی «روانی 4.48» (2016) و «دنیس و کاتیا» (2019) با هم کار کردهاند که هر دو در اروپا و آمریکا روی صحنه رفتهاند. آخرین همکاری آنها که قرار است در ماه ژوئیه در Aix به نمایش درآید، توسط مرکز Skirball در NYU تولید شده است.
هافمن میگوید: «یکی از هیجانانگیزترین چیزها در مورد اروپا این است که برای مدت طولانی دستور تولید آثار جدید وجود دارد. او با اشاره به تعهد اخیر اپرای متروپولیتن برای اجرای اپراهای بیشتری توسط آهنگسازان زنده، افزود: «من فکر میکنم که در حال حاضر تحول عظیمی در آمریکا در حال رخ دادن است.» او گفت که این یکی از دلایلی است که در آینده ای قابل پیش بینی به تقسیم حرفه خود بین ایالات متحده و اروپا ادامه خواهد داد.
لیدیا استایر
لیدیا اشتایر از زمانی که فیلم برنده اسکار میلوس فورمن “آمادئوس” را در کودکی در هارتفورد، کانن، دید، می خواست اپرا کارگردانی کند.
مادرش علاقه او را با بردن او به اپرای کانکتیکات تشویق کرد، اما تولیدات سنتی سخت در آنجا باعث شد استایر محقق نشود. اشتایر میگوید: «همیشه از این که چگونه وحشیگری احساسی این نوع موسیقی واقعاً با دیدن آن روی صحنه از بین میرود، گیج میشدم.
اکنون، از میان کارگردانان آمریکایی نسل جوان، اشتایر، 44 ساله، مسلماً محکم ترین جایگاه را در صحنه اپرای اروپا دارد.
او در فصول اخیر دو محصول جدید «Die Zauberflöte» را در جشنواره معتبر سالزبورگ اتریش به روی صحنه برده است، «La fanciulla del West» در اپرای دولتی برلین و «Les Troyens» در اپرای Semper در درسدن.
لورا برمن، مدیر هنری آمریکایی الاصل اپرای ایالتی هانوفر، جایی که اشتایر در سال 2019 یک تولید تحسین برانگیز از دیگ دیگ مذهبی “La Juive” را کارگردانی کرد، گفت: “لیدیا در مورد آنچه در مورد رفتار انسان می گوید صادق است.” که با کلیشه های یهودی ستیزانه بازی می کرد به گونه ای که به ندرت در صحنه های آلمان دیده می شود.
“فکر می کنم گاهی اوقات کاملاً بدبینانه است، اما در عین حال بسیار خنده دار است. و او نژادپرستی و رفتار خودشیفتگی را در جامعه افشا می کند.”
اشتایر هرگز قصد کار در اروپا را نداشت. در سال 2002، فلوشیپ فولبرایت او را به برلین آورد تا در مورد سه خانه اپرای شهر تحقیق کند. پس از آن، او در کومیشه اوپر آنجا کارآموزی کرد، که منجر به گرفتن سمت دستیار در خانه شد، همراه با تولیدات کارگردانان مبتکر، از جمله Calixto Bieito و Barrie Kosky.
در سال 2009، او به آخیم فریر در تولید «Das Rheingold»، اولین قسمت از چرخه «حلقه» در لس آنجلس کمک کرد. (از دستیاران فریر در تترالوژی نیز یووال شارون بودند.) یک سال بعد، همچنین در لس آنجلس، او تولید «لوهنگرین» را کارگردانی کرد که تا به امروز مهمترین ساخته آمریکایی او باقی مانده است.
در همان سال، حرفه کارگردانی او در اروپا با دوبل تحسینشده «پاگلیاچی» و «توراندوت» تکپرده بوسونی (که پیش از صحنههای معروفتر پوچینی است) در وایمار آلمان آغاز شد. او در سالنهای اپرا در سراسر جهان آلمانیزبان، از جمله کومیشه، جایی که در فصول پشت سر هم نمایش داشت، و در تئاتر بازل، در سوئیس، که در سال 2016 محصول استوکهاوزن خواستار «Donnerstag aus Licht» بود، تبدیل شد. توسط مجله آلمانی Opernwelt به عنوان بهترین عملکرد سال انتخاب شد.
تقریباً در همان زمان، مارکوس هینترهاوزر، مدیر هنری جدید جشنواره سالزبورگ، تولید صمیمی اشتایر از اواتوریو هندل «جفتا» در وین را دید و تحت تأثیر قرار گرفت. سلام “Die Zauberflöte” یکی از آثار کلیدی جشنواره را به او پیشنهاد داد. محصول سال 2018 او و صحنهپردازی اصلاحشدهای که در جشنواره تابستان گذشته ارائه کرد، از فیلم کالت دهه 1980 “عروس شاهزاده” گرفته شده است.
برمن میگوید: «میلنیالها و ژنرال ایکس به داشتن صراحت و علاقه به طنز کنایهآمیز و هیجانانگیز معروف هستند. “من فکر می کنم که شخصی مانند لیدیا شاید رویکردی بی شرمانه تر از یک اروپایی نسبت به فرهنگ اروپایی داشته باشد.”
برمن، که مسئول اپرا در تئاتر بازل بود، زمانی که اشتایر «Licht» را در آنجا کارگردانی کرد، گفت که مخاطبان تمایل دارند به گنجاندن ارجاعات فرهنگی پاپ توسط اشتایر «به نوعی گستاخانه» پاسخ دهند.
با وجود دستاوردهای او در این قاره، اشتایر گفت که کار در ایالات متحده گریزان بوده است. او گفت: «همیشه جاه طلبی من بوده است، زیرا فکر میکنم کارهای زیادی انجام دادهام که در واقع به نوعی نور جدیدی را در مورد کارهایی که باید با مجموعه استاندارد در ایالات متحده انجام دهم روشن میکند.»
RB Schlather
بر خلاف هافمن و اشتایر، آر بی شلاتر، 37 ساله، یک کارگردان نادر اپرای آمریکایی است که کارهای نوآورانه اش در ایالت توجه بین المللی را به خود جلب کرده است.
در پنج سال، شلاتر از کارگردانی تولیدات تجربی در یک فضای گالری در قسمت پایین ایست ساید نیویورک به کار در یکی از خانههای اپرای برجسته آلمان رفت.
تخیل مجدد شلاتر از «آلکینا» و «اورلاندو» هندل که در سالهای 2014 و 2015 در منهتن پایین به صحنه رفت، منجر به دعوت لوبه، مدیر هنری اپرای فرانکفورت، برای اجرای اثر دیگری از آهنگساز آلمانی شد. .، “Tamerlano”، در مکان جایگزین شرکت، انبار Bockenheimer، در سال 2019.
شلاتر گفت: «مدیر من در آن زمان به من گفت که برند لوبه واقعاً به من علاقه مند است و اینکه چگونه آنها این فضای انباری قدیمی را دارند و او به دنبال کارگردانانی است که بیشتر به کارهای خاص سایت فکر می کنند و من. گفت: “فوق العاده، کاملا. من را ثبت نام کن.»
این اعتماد زمانی به ثمر نشست که تولید بینظیر او، که در یک اردوگاه زندان اتفاق میافتد، موفقیتآمیز و محبوبی بود.
دو سال بعد، شلاتر با «L’italiana in Londra» دومینیکو سیماروسا، اثری در سال 1778 که بسیار خارج از رپرتوار استاندارد است، در صحنه اصلی فرانکفورت به نمایش درآمد. یک بار دیگر پیروز شد. منتقدی در روزنامه Frankfurter Allgemeine Zeitung آن را “تولد دوباره اپرای فرانکفورت از روح کمدی” نامید.
زمانی که شلاتر سال گذشته به فرانکفورت بازگشت، این اتفاق نادر نبود، بلکه با «ماداما باترفلای» در صحنهسازی متهورانهای برهنهشده بود که در تخیل تماشاگر باقی ماند.
لوبه با مقایسه جنبههای آن با تئاتر کلاسیک ژاپنی گفت: «هیچ کلیشهای از «مادام باترفلای»، مانند این تولیدات رمانتیک وحشتناکی که دیدهایم وجود نداشت. خیلی تمیز و واضح بود.»
این تولید به قدری موفق بود که برای هشت اجرا بین ماه می و جولای بازخواهد گشت. و لوبه از شلاتر دعوت کرده تا در فصل 2024-25 در خانه کار کند. (مثل هافمن، شلاتر یک پای خود را در ایالات متحده نگه می دارد: در ماه اکتبر، او یک اپرای هندل را در هادسون، نیویورک کارگردانی خواهد کرد).
شلاتر گفت: “من عاشق کار در مکانی مانند فرانکفورت هستم، جایی که چنین تنوعی در کارنامه وجود دارد و شما می توانید مبهم ترین و محبوب ترین چیز را همیشه در یک دیدگاه جالب ببینید.” که بعید است به ایالات متحده برود.
شلاتر درباره لوبه گفت: «او ایمان بزرگی به من داشت. “بنابراین فکر میکنم من واقعاً خوش شانس بودم که او به دنبال چیزی بودم یا چیزی که او به آن باز بود.”