نویسنده این خبرنامه عموماً دیدگاه ضعیفی نسبت به اهداکنندگان ثروتمندی دارد که به ثروتمندترین دانشگاههای آمریکا پول زیادی میدهند، و علیرغم مخالفت شدیدش با انحراف ایدئولوژیک این مؤسسات به چپ، بهویژه از کسانی که این کار را میکنند، انتقاد میکند.
اما قیام های مستمر کمک های مالی در چندین مدرسه برجسته – به دنبال واکنش مناسب به کشتار غیرنظامیان اسرائیلی توسط حماس و تعلیق اداری برخی از گروه های دانش آموزی به دلیل بیانیه های طرفدار حماس – فرصتی برای سازنده و تجویزی و نه فقط انتقادی فراهم می کند. بنابراین برای هر فرد ثروتمند یا بنیاد ثروتمندی که در حال حاضر راه خود را برای ورود به دانشگاه نخبگان بازنگری می کند، در اینجا بینشی از چشم انداز مدرن دانشگاه و آنچه که پول می تواند و نمی تواند در آنجا به دست آورد، وجود دارد.
اولین، اهداکنندگان یهودی احتمالاً نمی توانند در بازی سیاست هویت برنده شوند. این نکته توسط جیسون ویلیک در واشنگتن پست به شیوایی بیان شد، و در وهله اول به اهداکنندگانی که به نظر می رسد از تاخیر در به رسمیت شناختن رسمی درد و رنج اسرائیل خشمگین هستند و تمایل اصلی آنها این است که مدارسی مانند کرنل یا دانشگاه پنسیلوانیا “یک علت” را به رسمیت بشناسند، بیان شد. آنها به همان اندازه که دلایل دیگر را درک می کنند، به دل می نشینند».
ویلیک خاطرنشان می کند، مشکل این است که نه منافع یهودیان اسرائیلی و نه آمریکایی، جای پای محکمی در سلسله مراتب وارونه ای که بر گفتمان دانشگاهی مسلط است، ندارند. دولت اسراییل علیرغم دشمنان شرورش بسیار قدرتمند است و یهودیان آمریکایی، به طور کلی، از نظر مالی آنقدر موفق هستند که نمی توانند به خوبی در سمت “مظلوم” دوتایی ستمگر/مظلوم قرار گیرند. جنبه توطئه گرانه ترقی گرایی مدرن، تمرکز دائمی آن بر «تسلط بر قدرتمندان توسط افراد ناتوان»، با شبح امتیاز یهودیان که در پشت زبان «امتیاز سفیدپوستان» نهفته است، می تواند به روایت های منسوخ ضدیهودی تبدیل شود. (مطالعه اخیر در ژورنال نژاد، قومیت و سیاست نشان داد که اسپانیایی ها و آفریقایی-آمریکایی ها با اظهارات یهودی ستیز با نرخی مشابه آمریکایی های سفیدپوست راست آلت-راست موافق هستند – که شاخص ایده آلی برای موقعیت یهودیان مترقی نیست.)
این امر ویلیک را به درستی نتیجهگیری میکند که اهداکنندگان یهودی عاقلانه خواهند بود که از مدیریت کالجها بخواهند از مداخلات سیاسی عمومی عقبنشینی کنند و به جای تلاش برای دریافت سهم خود از خواستههای شناسایی یهودیان، تعهدات محکمتری به آزادی بیان داشته باشند.
اما این استراتژی محدودیتهای خاص خود را نیز دارد، زیرا آزادی بیانی که توسط مدیران دانشگاه محافظت میشود، تنها به اندازه افرادی که صحبت میکنند متنوع است. این ما را به دومین نکته برای کسانی که به دنبال تغییر شکل دانشگاه هستند می رساند: اگر نتوانید بر استخدام و تصدی هیئت علمی تأثیر بگذارید، ممکن است پول خود را هدر دهید.
یکی از دوستان خردمند من دانشگاه مدرن را با ساختار پیچیده قرون وسطایی کلیسا-دولتی مقایسه کرد که مدیران آن قدرت سکولار و روحانیون و راهبان دانشکده بودند. اهداکنندگان اهرمی بر دستگاه ریاست جمهوری دارند، و بنابراین طبیعتاً بر روی راههایی برای استفاده از این اهرم تمرکز میکنند، رؤسای جمهور و مدیران را از خشم (یا طمع) خود بترسانند و به سرعت به انتقاد پاسخ میدهند. اما اگر نگران چیزهایی هستید که آموزش داده می شود، منتشر می شود و باور می شود، در نهایت با روحانیت سر و کار دارید و کشیش ها با حسادت از استقلال روحانی خود محافظت می کنند و در برابر ظلم و ستم مدیران مقاومت می کنند، چه رسد به اینکه بخواهند اراده آنها را با وساطت آنها اجرا کنند. اهدا کنندگان توسط رئیس جمهور دفتر.
برای روشن بودن، آنها باید: هر مدل دانشگاهی محافظه کار یا لیبرال کوچک فرض می کند که هیئت علمی، نه کاست اداری، مسئول آموزش است. اما اگر اینطور است، و شما کمک کننده ای هستید که نگران شایستگی های آموزش نخبگان هستید، تلاش برای پیشبرد سیستم اداری ممکن است تمرینی بیهوده باشد. آنچه شما می خواهید نظریه ای است در مورد چگونگی رسیدگی به انطباق ایدئولوژیک فزاینده اساتید واقعی – که هم به معنای ناپدید شدن اعضای هیئت علمی آشکارا محافظه کار (روندی که پیش از دوران دونالد ترامپ است) و هم فشار بیشتر بر اعضای هیئت علمی میانه رو-لیبرال در سمت چپ آنهاست. پهلو قوی تر می شود و جناح راست آنها ناپدید می شود.
چنین نظریه ای ممکن است مستلزم ایجاد یا تأمین مالی مراکز یا برنامه هایی در دانشگاه هایی باشد که به نوعی از هترودوکسی متعهد هستند. این ممکن است به معنای وادار کردن دانشگاه ها به اجرای پروژه تنوع فکری در استخدام برای همسویی با سایر تعهدات به تنوع باشد. این ممکن است به معنای یافتن یک عضو هیئت علمی خاص یا گروهی از معلمان باشد که به حمایت مالی نیاز دارند و میتوانند از این حمایت به نحو مؤثری استفاده کنند.
اما در هر صورت، هدف نباید صرفاً محافظت از یک استاد بیدار در اینجا یا آنجا باشد. شما می خواهید پول خود را برای حمایت از سیستمی که در آن تنوع ایدئولوژیکی با هر دور افزایش می یابد، خود را بازتولید می کند تا اینکه در توکنیسم هترودوکسی منجمد شود.
و اگر هدف شما این است، باید از نکته سوم که این است آگاه باشید تأثیر واقعی مستلزم کار با فرهنگ آکادمیک است، نه فقط به دنبال رویارویی. زمانی که اهداکنندگان از مؤسسات آموزش عالی خود ناامید میشوند، متوسل شدن به جنگ فرهنگی و تاکتیکهای لغو متوسل میشوند – کمک مالی به گروههای دانشجویی که بحثبرانگیزترین سخنران را به محوطه دانشگاه میآورند و حداکثر بحث و جدل را پیرامون یک استاد یا عضو هیئت علمی رادیکال ایجاد میکنند. (همانطور که در چند هفته گذشته دیدیم) تلاش می کند تا با سخت تر کردن مشاغل پردرآمد برای رادیکال ها، پیامدهای واقعی را بر رادیکالیسم دانشجویان تحمیل کند.
برخی از این تلاشها عدالتی سخت دارند، و هیچ حق طبیعی برای حفظ تعهد غیرتمندانه برای خنثی کردن خشونت پدرسالارانه برتری سفیدپوستان شهرک نشین-استعماری، و در عین حال به دست آوردن شغل قانون بزرگ رویاهای شایسته سالارانه شما وجود ندارد. اما وقتی اهداکنندگان به این روشها متوسل میشوند، عمدتاً تغییرات سازنده در مدرسه را رد میکنند، زیرا تأثیر درون آکادمی تأیید ترس از نفوذ اهداکنندگان، خصومت با هر چیزی است که توسط ایدههای ضد بیداری، مرکزگرا یا محافظهکار لمس میشود. چند دانشجوی رادیکال اما حرفهای ساکت خواهند ماند، تعدادی از چپهای دانشکده ممکن است محتاطانهتر توییت کنند، اما در پشت صحنه، چپها ادعا میکنند که در تلاش برای جلوگیری از هرگونه نفوذ برنی سندرز بر جناح راست، حق دارند. . (“ببین، نمی توانی با آنها کار کنی. آنها به خاطر آزادی علمی ما از ما متنفرند.”)
بله، می توانید با بستن دسته چک خود این بهانه چپ را آرام کنید، اما – نکته پایانی – دانشگاههای نخبه سختترین مکانها برای تأثیرگذاری یا مجازات هستند، زیرا آنها قبلاً بسیار ثروتمند هستند. آیا دانشگاه پنسیلوانیا مجموعه هفته گذشته اهداکنندگان اصلی مدرسه را از دست خواهد داد؟ بی شک. آیا دانشگاه پنسیلوانیا با توجه به اینکه 21 میلیارد دلار موقوفه را مدیریت می کند، می تواند از مقدار عادلانه ای از پرواز اهداکنندگان جان سالم به در ببرد؟ شما حساب کنید.
این ما را به تعصب خودم در برابر دادن به چنین مؤسساتی در وهله اول بازمی گرداند. اگر میخواهید تأثیر واقعی بر زندگی دانشگاهی آمریکا بگذارید، بهتر است مدرسهای کوچکتر یا فقیرتر پیدا کنید که در آن پول شما به خوبی دریافت شود، جایی که فرصت کافی برای دستیابی به تحول واقعی داشته باشید، و میلیونها نفر بتوانند چیزی پویا یا زیبا بسازید. مبارزات بین گروه های ذینفع قدرتمندی که در اطراف نهادهای قدرتمند رشد کرده اند. برای تکرار یک موضوع مشترک، اگر شما به طرز پوچ، به طرز فحاشی ثروتمندی هستید و به تحصیلات عالی اهمیت می دهید، باید “Leland Stanford” را در گوگل جستجو کنید و سپس بروید و همین کار را انجام دهید.
اما من همچنین درک می کنم که ترک جایی که به دانشگاه رفتی، جایی که سال ها پیش جوان و شاد بودی، سخت است. در آن صورت، اهداکنندگان سرخورده ما باید بتوانند به تقویت ایدئولوژی آن کمک کنند، نه با انتخاب هدر دادن مستقیم پول به مدارسی که با ایدئولوژی آنها مخالف هستند و نه رضایت مشکوک مبارزه با این ایدئولوژی.
اگر خاطرات آنها از زندگی دانشجویی باعث سخاوت آنها می شود، اهداکنندگان باید راه هایی برای کمک به دانشجویان واقعی پیدا کنند – از طریق هیلل یا سایر گروه های دانشجویی یهودی یا اسرائیلی، اگر به طور خاص به مکان های یهودی در محوطه دانشگاه علاقه مند هستید، اما به طور کلی با قول دادن از طریق گروههای سیاسی یا مذهبی که این کار را انجام میدهند، یا از طریق انجمنهای دانشجویی که بحثهای آزاد را تشویق میکنند، یا از طریق مؤسسات مجاور دانشگاه که به دانشآموزان خدمت میکنند اما مستقل از مدارس هستند، کار کنند.
اما نه به منظور استفاده از چنین گروه های دانشجویی به عنوان ابزاری برای درگیری با مدیریت یا اساتید. در عوض، با هدف تبدیل شدن چنین گروه هایی به دنیای کوچک دانشگاهی که زمانی دوستش داشتید و از آن می ترسیدید، سلامت و شکوفایی سلول های بدنی که هنوز بهبود نیافته است در دنیای بزرگ پن یا هاروارد یا هر کجا که به پایان می رسد است. خودش
خلاصه
مایکل برندن دوگرتی و کریس کالدول درباره شکست پوپولیسم در لهستان.
آنتونی گرافتون در مورد جادوی رنسانس.
آنتونی لین در آرتور بروکس.
جورج اورول در مقابل هفته نامه های پسرانه.
Zvi Mowshowitz به کاهش بهره وری اشاره می کند.
کیت فیپس دوباره از کوندون مارتین اسکورسیزی بازدید می کند.
عروسی سلطنتی ما نیاز داریم.
این هفته در انحطاط
ما حداقل از اواسط قرن بیستم در نتیجه ویرانی ایدئولوژیکی که پس از جنگ جهانی دوم رخ داد، به سمت ناامیدی تاریخی فرو رفته ایم. این امر در اوایل قرن بیست و یکم با محبوبیت فزاینده دکترینهای هویتگرایانه غیرقابل ابطال ناشی از آثار فوکو و همکارانش تقویت شد. بسیاری از شناختهشدهترین آثار فوکو حول این گزاره میچرخد که همه روابط اجتماعی روابط قدرت با مجموع صفر هستند و «حقیقت» یک مفهوم کاملاً ذهنی است. این منجر به احساساتی شدن تاریخ و متعاقب آن نفرت از آن در میان تحصیلکرده ترین افراد شد. کجا چنین اعتقادی است این تاریخی است که در آن افراد بد زندگی می کنند فرد را تحت تأثیر قرار نمی دهد، نوعی میاسما ایجاد می کند که دائماً در اطراف فرد می چرخد، که او باید انرژی زیادی را برای مبارزه با آن صرف کند – و این یک مبارزه طاقت فرسا و از نظر عاطفی است، زیرا برای کسانی که می دانند وجود دارد بیشتر به تاریخ چیزی که مایه تاسف است این است که تمام امید ما به آینده در آرشیو اوست.
ناامیدی تاریخی تنفری برای جاه طلبی های بلند است – و با این حال، به دلایل تجربی غیرقابل انکار و اساساً بیضوی، تشویق بزرگی است برای اینکه احساس کنیم که بخشی از پیوستار تاریخی هستیم، و ابزار لازم برای ساختن اثر و نمونه نجیب را داشته باشیم. اجداد. کار شایسته
– ماکسی گورینسکی، در مورد کمبود جاه طلبی (13 اکتبر)